امیر مهدیامیر مهدی، تا این لحظه: 12 سال و 8 ماه و 8 روز سن داره

دفترچه خاطرات

مسافرت امیرمهدی

سلام شیرین عمه خوبی عمه جون ؟ الهی قربون صورت ماهت برم من که  روز دوشنبه 8 اردیبهشت تو و مامانی و بابایی مجتبی پرواز داشتین به سمت مشهد مقدس رفتی و نگفتی دلمون برات تنگ میشه بیمعرفت شدی مارو با دلتنگیا گذاشتی و رفتی مسافرت .  امیر جون دلمون خیلی واست تنگ شده موقع خداحافظی هم که اونقد شیطون و بلا شده بودی که دلمون نمیومد ازت دل بکنیم و لی دیگه چاره ای نبود ساعت 2 پرواز داشتین . انشالله که به تو و مامانی و بابایی خوش بگذره . خیلی خیلی خیلی ... دوس ت دارم نفسم !!! جیگرم روز قبل از اینکه بری مسافرت مث هرروز اومده بودی خونه مادرجون و پدرجون و با توپی که من برات خریده بودم و دوسش داری بازی میکر...
11 خرداد 1391

امیرمهدی و تفریحاتش

سلام عشق عمه خوبی عمه جون ؟ الهی عمه قربونت بره چندوقته خیلی سرم شلوغه وقت نکردم بیام واست پست بذارم تا امروز ، میخام از تفریحاتت بگم که عصرا با مامانی و مادرجون و من و عمه مژی و بقیه میری دهکده المپیک پیاده روی ، البته تو که واسه خودت سرگرمی و بازی میکنی خیلی هم بهت خوش میگذره . به تو که خوش بگذره انگار به ماخوش میگذره!!! اینم عکسای نازی که تو دهکده ازت گرفتم ماه من      فدای پسر خوشکلم بشم که هرچی بزرگتر میشی خوردنی تر و شیطون تر میشی جیگرم روز پنج شنبه 4/3/1390 سالگرد پسرخاله های من و بابایی مجتبی ( شهید محمود و شهید علیرضا ) که سال 1388 تو انفجارمسجد علی ابن...
7 خرداد 1391
1